یواشکی های ...
کیارش باستانی | چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۹ ب.ظ
دروغ چرا؟ ما هم که جوان بودیم یواشکی یک کارهایی می کردیم!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یواشکی ساکمان را می بستیم و بدون این که پدر و مادر بفهمند با خودمان بیرون می بردیم و به بهانۀ مدرسه، جیم می زدیم و می رفتیم جبهه.
قبلش یواشکی دست برده بودیم توی شناسنامه و سن مان را تغییر داده بودیم.
بر و بچ یواشکی دار و ندارشان را می دادند به فقرا یا کمک می کردند به جبهه.
شب ها یواشکی از چادر یا اتاق یا سنگر می زدند بیرون و نماز شب می خواندند. یواشکی های ما هم عالمی داشت. دلم تنگ شده برای یواشکی های نوجوانی و جوانی، حالا هر چه هست دیگر به آن خلوص و صفا و معنویت نیست.
شهدا! شماکه صدایتان به خدا میرسد! به او بگویید خلوت های مارا نگاه نکند...
"خیلی یواشکی هایمان عوض شده است"...
- ۹۳/۰۷/۳۰